loading...
پرده ی خیال
محمد حسن زاده بازدید : 1019 دوشنبه 04 اسفند 1393 نظرات (0)

 

کیست این؟ ...کیست که ما بین زبان است و سر است

چیست این؟... چیست که هر روز خدا شعله ور است

چشم می بندم و بین همه رؤیاها او...

چشم بگشایم و همواره مرا در نظر است

مثل یک سگ که وفاداری او : شهره ی عام

با همان پارس که همواره نشان از خطر است

دائماً می پرد و ذهن مرا می جورد

مزرعی را که به ناجور شدن مفتخر است

بارشی کو؟... که از این سقف ترک خورده مرا

دانه ای کو؟... که مرا باز امید ثمر است

آه ای شعر ، ولم کن که در این وانفسا

باری از سنگ به دوشم عوض بال و پر است

میله های قفسی هست و تکان خوردن او

آخرین زلزله های دل این محتضر است...!

ماه من! جای پلنگی که به تو چنگ انداخت

عقربی هست که ایام تو را در قمر است!

مرتضی حالی

 

 

  سيد جوادطباطبايي:

 اولش فکر کردم معماست

داشتم نگاه میکردم ببینم بین سر و زبان  کدوم یک از اعضای بدن قرار داره؟

 یک سگ زیاد به دل ننشست

شاید آن سگ بهتر باشه

ولی در کل واژه سگ به دل من نمیشینه

باری از سنگ به دوشم....

تصویر زیبایی داشت

می بندم و بگشایم از لحاظ زمان فعل احساس میکنم همخونی نداره

سقف ترک خورده مرا....

جمله ناتمامه یا باید تمام بشه یا بعدش سه نقطه بیاد

البته جسارتن نظر منه

نظر اساتید مهم تره.

آخرین زلزله های نیز بیت زیبایی بود..

بیت آخر میتونست بهتر تموم بشه

اولش همون تکرار همیشگی ماه و پلنگ و

بعدش مثل قمر در عقرب میاد که تفاوتی به مثل قبلی میده  که کار خوبیه...

مترادف بودن قمر و ماه

مثل قمر در عقرب بودن ایام و ...

در کل کار خوبی بود البته با وسواس بیشتر در جاهایی از شعر مثل..

دایما می پرد و ...

می پرد منظور از سگه یا ....

مزرع ناجور...تشبیه زیبایی نیست

  على حبيبي:

 یه نظر کلی. در مورد کلیت اثر بدیم

بعد بیت به بیت پیش بریم

  فاطمه زيبايى:

غزلی که پیش رو داریم با پرسشهایی مبهم آغاز میشود. پرسشهایی که پاسخی نمیتوان برایشان یافت. مابین زبان و سر...../ آیا منظور، افکار معلق پریشانی ست که گاه بر زبان جاری میشوند؟/ آیا مفهوم را می رساند؟

  على حبيبي:

بله خانم زیبایی

شاعر با تعجب وحیرت شعر رو شروع میکنه

و من هم همین برداشت رو داشتم

هرچند که اگه منظور این نیز بوده باشه از منظر بیانی خالی از اشکال نیست

  محمد حسن زاده:

از نظر بنده شعر با در حوزه ی مفهوم و سوژه یابی به درونیات شاعر می پردازد .دغدغه های شخصی شاعر با مخاطب ذهنی او در شعر مطرح می شود .مخاطب شاعر در نیمه ی اول شعر خودش و در نیمه ی دوم شعر خود شعر است

  فاطمه زيبايى:

 شعر، سرشار از تشبیه و گاها استعاره است.

  محمد حسن زاده:

آنچه محدودیت این سوژه (شعر) در ارتباط با مخاطب محسوب می شود این است که این عنصر برای مخاطب شاعر جذابیت دارد و ممکن است مخاطب غیر شاعر با فضای شعر و روابط یک شاعر با شعرش بیگانه باشد و نتواند فضای شعر را درک کند

  على حبيبي:

موافقم محمد جان

  محمد حسن زاده:

خانم زیبایی ابهامی که فرمودید در ابتدای اثر می تواند جالب باشد و مخاطب را جذب اثر نماید

  على حبيبي:

شعر تقریبا با زبانی ساده است

کلمات عجیب غریب نمیبینیم در شعر

وخب رو وزن تقریبا ساده ای هم هست

والبته وزنی جذاب

  فاطمه زيبايى:

به نوعی این ابهام خواننده را تا انتهای شعر می کشاند تا شاید در این بین راز این ابهام گشوده شود

  محمد حسن زاده:

 بله زبان ساده و همه فهم است لذا با زبان امروز کمی فاصله دارد

 

  على حبيبي:

یه ابهامی رو ایجاد میکنه وخب بعدش شروع به توضیح وگره گشایی میکنه در برخی بیت ها

حالا اینکه تا چه حد موفق بوده

در بررسی تک به تک ابیات

بیشتر راجع بهش میشه حرف زد

  سيد جوادطباطبايي:

به نظرم ایهام تموم نمیشه

تا آخر همراه شعره

  محمد حسن زاده:

آرایه ها و فنون شعر در اثر بیشتر در خدمت تصویر سازی و ایجاد فضاست

  لحن خطابی کمتر فرصت ابراز اندیشه رو به شاعر میده اما در دو سه بیت شعر به اندیشگی فیلسوفانه نیز پهلو میزند

  على حبيبي:

هر چی به سمت اخر شعر پیش میریم

شعر جوندارتر وقرص تر میشه انگار

  مسلم فدايى:

جدا از مواردي كه اشاره شد، يكي از آيتم هايي كه به نظر من نيازمند رسيدگي بيشتر است همخوان كردن فضاي دروني ابيات است،

مثلا:

چشم مي بندم و ...

چشم بگشايم و ...

  محمد حسن زاده:

من هم موافقم با هردو عزیز

  على حبيبي:

وخب یه جاهایی هم با تعقیداتی رو به رو میشیم

مثل پارس سگ ومزرع  که تعقید معنوی داره

  مسلم فدايى:

 همينطور در بيت زير:

بارشي كو...

دانه اي كو...

مصراع اول و دوم همخواني ندارد از نظر فرمت

  على حبيبي:

اری اینجا هم تعقید لفظی داره

  محمد حسن زاده:

خوب فکر کنم چون اشاره جزئی میکنیم وارد ابیات بشیم بهتره

   على حبيبي:

کیست این؟ ...کیست که ما بین زبان است و سر است

چیست این؟... چیست که هر روز خدا شعله ور است

 

  مسلم فدايى:

شروع خيلي خوبي است، با طرح پرسش هاي باز

  قربان گزمه:

بیت مثل سگ کمی جا نیفتاده/

فعل مجور برایم مبهم است./ترکیب مزرع ناجور مشکل دارد./به جای عوض شاید هوس بهتر باشد.

به شاعر عزیز تبریک می گویم.

  محمد حسن زاده:

همانطور که گفته شد در بیت اول با دو سوال اساسی مخلوق ذهن شاعر روبرو هستیم .اما این دو پرسش حاصل ناآگاهی او نسبت به پاسخ نیست بلکه حاصل تعریف ناپذیری سوژه برای اوست

  على حبيبي:

شاعر با بیان حیرت شروع میکنه

من مثل خانم زیبایی است برداشتم

از این بیت واز منظور شاعر

و به قول جناب فدایی شروع خوبی داره

  محمد حسن زاده:

با چنین شروعی موافقم و لحن این بیت هم بسیار گیراست

  على حبيبي:

فقط چون زبان و سر به هم عطف شدند

است اول به نظر دوستان ضروریه.

یا بخاطر وزنه صرفا

هرچند که حروف س و ت

وتکرارشون از منظر موسیقیایی

خیلی خوبه

  مسلم فدايى:

غيرضروري است ولي تا حد زيادي خوب نشسته

  على حبيبي:

اوهوم

  محمد حسن زاده:

ضرورتی نداره ولی فکر کنم به خاطر اجبار وزن میتونه بهترین حالت باشه مگر اینکه واژه ی زبان تغییر پیدا کنه و واژه ای دیگر یا ترکیبی دیگه جایگزین بشه

  على حبيبي:

خب

پس

حداقل از نظر ماچند نفر با اینکه

ضروری نیست

اما خوبه

و چون از منظر موسیقیایی قرص هست

تو ذوق نمیزنه

   مسلم فدايى:

 چون قبلش "مابين" اومده، دو تا است نداشت بهتر بود ولي در مجموع خوبه،

  على حبيبي:

 چشم می بندم و بین همه رؤیاها او...

چشم بگشایم و همواره مرا در نظر است

  محمد حسن زاده:

واژه ی کیست بیشتردر مورد  فرد و چیست در مورد  غیر انسان سوال میکنه و این موضوع ابهام رو جذابتر میکنه و مخاطب رو در دوحالت قرار میده از طرفی میتونه به دو مفهومی بودن اثر هم کمک کنه

  على حبيبي:

بیتی است که انتظار میرفته

ایضاح بعد از ابهام بشه

یعنی اون کیست وچیست

اینجا جوابی بهش داده بشه

یا حداقل گره ای دیگه بهش افزوده بشه و در بیت های پائین تر جواب داده بشه به سوالات ذهن مخاطب

تا چه حد از این منظر موفق هست این بیت

  محمد حسن زاده:

راجع به نا همخوانی دو فعل می بندم و بگشایم اشاره شد که من هم موافقم .میتونست واژه ی آخر (اوست) باشه تا به سه نقطه نیازی نباشه

  لزوما نباید ایضاح باشه اتفاقا ادامه ی پرسشگری شاعر هست و هردو واژه ی پرسشی در اینجا هم میتونه به مصرعها افزوده بشه

  على حبيبي:

از منظر بیان ودستور که بافت کهنی داره

مصرع دوم

همواره مرا در نظر است:همواره در نظر من است

  على حبيبي:

گفتم که یا توضیح بده

یا گره افکنی کنه برای ابیات بعد

  محمد حسن زاده:

برای مصرع دوم ویرایش پیشنهادی بنده اینه (چشم وا می کنم و چهره ی او در نظر است )

  على حبيبي:

که راه دوم رو بیشتر انتخاب کرده

هرچند که به راه اول هم طعنه میزنه وما متوجه میشیم تا حدی

کیست وچیست

که وچه هستند

  مسلم فدايى:

 با پيشنهاد محمد موافقم

  على حبيبي:

چشم می بندم و بین همه رؤیاها(یم) او (را)...(می بینم)

و

چشم بگشایم(می گشایم) و همواره مرا در نظر است(او در نظر من است)متوجه منظور شاعر هستیم

اما میتونسته بهتر بیان بشه

سراغ دو بیت بعد بریم

چون دو بیت ظاهرا موقوف المعانی هستند

مثل یک سگ که وفاداری او : شهره ی عام

با همان پارس که همواره نشان از خطر است

دائماً می پرد و ذهن مرا می جورد

مزرعی را که به ناجور شدن مفتخر است

  مسلم فدايى:

بيت سگ چندان زيبا جا نيفتاده،

  على حبيبي:

شاعر در بیت اول

ادعایی ر‌و مطرح میکنه که تقریبا بین جامعه ی ما معقول ومنطقی به نظر میرسه

وبرداشت جمعی نیز همینه

اما پارس کردن

رو پارس مینویسه که خب عیب فاحشی است.

  مسلم فدايى:

 در بيت بعدي هم به نظرم بهتر بود اگه بجاي مي جورد از چيز ديگه اي استفاده ميشد

  محمد حسن زاده:

چندان متوجه منطق لحنی این دوبیت نشدم .به عبارتی به هیچ وجه تصور نمی کردم لحن و زبان به سمت خشونت پیش بره و بیشتر دنبال معاشقه بودم

  على حبيبي:

یه بحث دیگه هم رو یک سگ هست به جای سگی

کلمات شمارشی رو شاعر از رو توانایی به جای ی معرفه ساز استفاده نمیکنه

  قربان گزمه:

شاعر هدفش اعلام وفاداری واعلان خطر بوده ولی بحث بار منفی از ذهنش پریده است.

  على حبيبي:

می جورد رو هم کاملا موافقم

مخصوصا با مصرع بعدی

تعقید معنوی رو ایجاد میکنه

طوری که دوستان شاعر واهل زبان حتی

پیچیدگی  تصویر رو انچنان که باید دریافت نمیکنند

  محمد حسن زاده:

خوب روایت ظاهرا اینگونه است که این موجود که در ذهن و نظر هست (شعر) مثل سگی هست که از روی وفاداری با پارسی که نشان از خطر است به من می پرد و ذهن مرا جست و جو می کند

  البته فعل می جورد و واژه ی ناجور بیشتر از دیدگاه جناسی و موسیقایی مدنظر شاعر هست

  على حبيبي:

من به جای شعر

خاطرات  وتفکرات اشفته به ذهنم رسید

اره

اما خب مشکل دیگه ای بوجود میاره

من بحثم تو بیت دوم به این خاطر بود

شاعر فکر میکنه که مخاطبین

متوجه منظورش شدند که چیه

واینجا اون چیز مثل سگ وفاداری به ماجرا میاد

  قربان گزمه:

 آوردن ضمیر او برای سگ فدیمی است.

  على حبيبي:

مزرعی را که به ناجور شدن مفتخر است.یعنی چه؟

بله

جناب قربان عزیز

اوردن او به جای ان

برای معرفه کردن

در ذهن مخاطب

نکته ی خوبی بود

ممنون

  محمد حسن زاده:

البته نیازی به اشاره ی مستقیم نیست شاعر از طریق نشانه دادن ذهن رو به سوژه نزدیک کرده و فکر می کنم خوبه گره گشایی مطلق هم شعر رو محدو میکنه هرچند که در دوبیت بعد این اتفاق افتاده

  على حبيبي:

خب

من یه برداشت دارم

شما یه برداشت

برای برخی قطعا این دو برداشت نیست

خود شاعر هم قطعا این نیت رو داشته

وگرنه که با ابهام شروع نمیکرد

بحث اینه که ایا تو این دوره این شیوه موفق هست یا خیر

  ندا جلالى:

باری از سنگ به دوشم عوض بال و پر است

این مصراع چقدر بجا نشسته است

  محمد حسن زاده:

با توجه به ساختار روایی فکر می کنم اتفاق بهنجاری هست اما از منظر زبان قابل ویرایش و پرداخته

  قربان گزمه:

شاید محتوبات ذهنی اش را شاعر مزرعه می داند که قابل دریافت نبست.

  على حبيبي:

حقیقتا یکی از دلایل کم شدن استعاره ها در شعر معاصر

و رو اوردن به تشبیه در دوره ی ما همینه

شعرا هم در مورد استعاره سازی کمتر ریسک میکنن

یا تشبیه می افرینند یا

سعی میکنند رستاخیز کلمات انجام بدن یا چه بدونم از زبان وتصاویر روزمره و مردم زمانه استفاده میکنند

  على حبيبي:

 یعنی

مزرعی. رو به جای مزرعه ای بکار گرفته به زعم شما؟

  محمد حسن زاده:

ترکیب مزرعه ناجور متداول نیست و برساخته ی خود شاعر هست ولی با تفسیر جناب گزمه موافقم .همون عدم توانایی در ارائه و تعریف ذهنی رو می خواد بیان کنه ذهنی که ماحصل خوبی رو ارائه نمیده و به زبان نمیاره

  على حبيبي:

موافقم محمد جان

شعر از منظر بیان نیاز به ویرایش داره

: انگار بیت برای ارائه ی تصویر به ۲۰ کلمه نیاز داشته

وشاعر با۱۲ تا کلمه خواسته منظورش رو برسونه

وخب موفق نبوده

یعنی ما نه تنها ایجاز نمیبینیم

برعکس با تعقیید ها وپیچیدگی های معنوی رو به رو میشیم

  على حبيبي:

بارشی کو؟... که از این سقف ترک خورده مرا

دانه ای کو؟... که مرا باز امید ثمر است

  قربان گزمه:

آنچه به ذهن متبادر میشه شاید یکیش این باشه

اگر به جاب عوض هوس بگذارد چی؟

  على حبيبي:

جناب قربان عزیز لطفا این بیت رو بریم بزرگوار

بیت بعد به اون بحث میرسیم

اتفاقا بحث خوبی هم هست

این مرا ی دوم

باز همون اتفاق رو پیش اورده

یعنی دستور سنتی بکار بخشیده

  قربان گزمه:

موافقم

  محمد حسن زاده:

این بیت هم در مصرع اول یک فعل کم دارد

  در این بیت شاعر پس از خشونتی که ارائه داده در قالب پرسش به آرزوهای ذهنی خود می پردازد

  على حبيبي:

 اری محمد جان

اتفاقا فعلی که چند فعل میشه به جاش گذاشت وخب این کار رو سخت تر میکنه

بپروراند

خیس کند

باعث شادابی وسرزندگی ام بشود

وغیره

  محمد حسن زاده:

در ضمن واژه ی این اشاره به چیزی میکنه اصولا معرفه ی بین ما و شاعر است .اما آیا میتوان آن را اشاره به چیزی غیر از سقف دانست ؟ به عبارتی سقف ترک خورده آیا در معنای استعاری به کار رفته ؟

  مسلم فدايى:

 مصراع اول بر خلاف دومي بدون فعل است و ناهمگون شده

  على حبيبي:

خب بله سقف ترک خورده در معنی استعاری بکار رفته

پرسش ها تو اول هر دو مصرع خوب هستند

ایا ادامه ی مصرع ها اونطور که باید شما رو راضی میکنند؟

  محمد حسن زاده:

علی جان وقتی پای استعاره به میون میاد زیاد نمیشه از کلمات اشاره ی مستقیم استفاده کرد .

  على حبيبي:

 اره ولی خب داریم

چیست این سقف بلند ساده ی بسیار نقش؟

  محمد حسن زاده:

زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست ....مخاطب آگاه نیست عزیز اون فرق میکنه رندی حافظه

  على حبيبي: اینجا هم رندی جناب حالی است

اره اونجا چون اجزا کامل هستند

ما متوجه میشیم دنیا رو در نظر داره

ولی اینجا چون فعل وجود نداره

این مشکل پیش اومده

  محبوبه طاري دشتى:

بار خیال آفرینی در این غزل رو بسیار ضعیف می بینم

شعر به نوعی به بی بندو باری زبانی و فقدان اندیشه دچار است که در ابیات سوم و چهارم و پنجم کاملن مشهود است بیت ششم کاملن به زبان عادی نزدیک شده است و در شاعر کمترین تلاش برای خیال انگیزی در ابیات وجود ندارد،هرچند سعی برآن داشته، لکن گرفتار تعقید معنایی در سرتاسر شعر شده و این انتظار مخاطب خاص رو برآورده نمی کند

نقطه ی قوت شعر دو بيت اول است اگر چه روایی است ولی به ترکیب سازی بی مورد منجر نشده است.

  قربان گزمه:

به جای مرا  در مصرع اول میتوانست دل بکذارد شاید از تکرار کم میشد و بر محتوا می افزود

  ندا جلالى:

آیا در مصراع اول بارش بار مثبتی ندارد

بر خلاف مصراع دوم که شاعر امید وار است

بارشی کو که از این سقف ترک خورده مرا؟ نجات دهد یا بر سرم آوار شود

  محمد حسن زاده:

بله خانم جلالی بارش در مفهوم مثبت و به عنوان یک آرزو مطرحه

  فاطمه زيبايى:

مقصود از سقف ترک خورده چیه؟!/ذهن درگیر و خسته؟!

منظور از بارش چیه؟!

دانه چطور؟!/ آیا دانه محصول ذهنه؟ یعنی شعر؟!

  قربان گزمه:

دانه در بیت دوم قرینه است برای رویش آن از سقف ترک خورده و رشد ونمو فکر شاعر و رهایی از مشکلات ذهنی ساعر

  محمد حسن زاده:

جایگاه این بیت را در اثر ضعیف میبینم

  مسلم فدايى:

 چفت و بست محکمی بین دو مصراع این بیت نیست، و نیاز به پرداخت بیشتر دارد

  محمد حسن زاده:

هر تاویلی قابل طرحه با توجه به ابیات قبلی ناچاریم همینها رو بپذیریم

    

  آه ای شعر ، ولم کن که در این وانفسا

باری از سنگ به دوشم عوض بال و پر است

  محمد حسن زاده:

این بیت بیتی است که پاسخ پرسشها رو مطرح کرده و با تغییر مخاطب و زاویه دید مستقیما شعر رو سوژه ی اصلی شعر بیان میکنه

  قربان گزمه:

اوج نگرانی شاعر با تشخیص و سخنان محاوره ای او بچشم می خورد.که با شعرش درگیر است.

  ندا جلالى:

 ولم کن

در مصراع اول مصراع رو سبک کرده و با کلمات به کار رفته در در همین مصراع و مصراع دوم همخوانی نداره

  محمد حسن زاده:

از نظر زبان به معیار زبان امروز نزدیک شده و با از دو اصطلاح (ولم کن) (وانفسا) و نوع محاوره ای استفاده از واژه ی عوض تغییر در کاربرد زبان اتفاق افتاده

  سبک زبانی این بیت رو می پسندم اما در مقایسه با ابیات دیگر به قول خانم جلالی سبکتر شده

  مسلم فدايى:

مضاف به اینکه قرابتی بین دوش و (بال و پر ) نیست، دوستان توضیحی دارند؟

  ندا جلالى:

مصراع دوم چفت و بست محکمتری دارد

  محمد حسن زاده:

احتمالا جای روییدن بال و پر رو دوش میدونه

  ندا جلالى:

بال از دوش سر می زنه مگه نه

  مسلم فدايى:

 نه!

  قربان گزمه:

به نظرمن هوس اگرمی آورد نهایت ارزومندی وعدم ناتوانی را در بر داشت.

  محمد حسن زاده:

جناب گزمه در به نثر درآوردن بیت دچار مشکل میشیم ( باری از سنگ در عوض بال و پر بر دوشم است ) اگر هوس بذاره باید چطور معنا کنیم؟

  ندا جلالى:

هوس رو بجای چی؟

  محمد حسن زاده:

عوض

  قربان گزمه:

در حالیکه بار  سنگ بر دوش دارم هوس پریدن نبز دا رم

  مسلم فدايى:

جایگزین مناسبی نیس و باعث نارسایی معنی میشه

  محمد حسن زاده:

فکر نمی کنم عناصر دستوری بیت این اجازه رو بده

  محمد حسن زاده:

شما در نثرتون واژه ی نیز و فعل دارم رو به جای (است ) استفاده کردید

  در حالیکه بیت از این عناصر خالیست

    قربان گزمه:

در حالیکه بار سنگ بر د.وش

  محمد حسن زاده:

جمله ی حالیه ای که فرمودید متوجه شدم اما ادامه نارساست. بگذریم

  قربان گزمه:

تعقید داشت

.

  محمد حسن زاده:

بله تعقید

  بیت بعدی

میله های قفسی هست و تکان خوردن او

آخرین زلزله های دل این محتضر است...!

  محمد حسن زاده:

این بیت به تنهایی زیباست . اما ضمیر او را برای میله های قفس در نظر گرفتن کمی از دستور بدوره مگر اینکه قائل به تشخیص باشیم

  قربان گزمه:

ابتداضمیراو آمده بعد مرجع ضمیر محتضر اگه اشتباه نکنم.

اگر هم او مر جع میله های قفس باشد که قدیمی است.

  محمد حسن زاده:

تصور نمی کنم اینطور باشه روابط علی و معلولی تکان خوردن میله های قفس رو علت زلزله های این محتضر میدونه لذا مرجع ضمیر او میله های قفس هست با تو جه به واو عطف این فرض تقویت میشه

  مسلم فدايى:

 به راحتی میتوانست با "آن" جایگزین شود، ولی نمیدانم چه اصراری بوده در آوردن او

  محمد حسن زاده:

درسته

  قربان گزمه:

زلزله هم معنی جزع و فزع متوفی را پوشش نمبدهد.

شاید به جای دل نفس بهتر بود.

شعر به تک بیتی گرایش پبدا کرده است.

  ندا جلالى:

محتضر در حالت احتضار هم زلزله و پس زلزله هایی داره در حالت واقعی.

اما اینجا مردن واقعی در نظر نیست که نفس آورده بشه.

در استفاده از دل مشکلی هست؟

  محمد حسن زاده:

ماه من! جای پلنگی که به تو چنگ انداخت

عقربی هست که ایام تو را در قمر است!

  محمد حسن زاده:

خوب پیشنهادات ارائه میشه شاعر تصمیم گیرنده ست

بیت آخر هم پایان زیباییست بر این غزل

  محبوبه طاري دشتى:

ندا جان این که محتضر در حال احتضار زلزله و پس زلزله داره یعنی چی؟؟؟

  قربان گزمه:

 قید آخرین به مطلب کمک می کند.

  مسلم فدايى:

شاعر قصد داشته ضمن اشاره به (عقرب در قمر بودن) ، از قمر (ماه) برای پل زدن به قصه ی (پلنگ و ماه) نیز بهره بگیرد

ولی در بیان زیاد موفق نبوده است

  محبوبه طاري دشتى:

جناب فدایی موافقم

  محمد حسن زاده:

البته شاید عبارت (ایام تو را ) ضربه زده و بیت رو ثقیل کرده اما روابطی که جناب فدایی گفتند به راحتی قابل دریافت هست و باعث التذاذ ادبی میشه

  قربان گزمه:

 شاعر  با حسن ختام خوب خود به استمالت  بر میخورد.جالب است.

  ندا جلالى:

معروفیت قمر در عقرب انقدر هست تا ما رو از ماه و پلنگ دور کنه

 اما بیت محکمی ست

  نشاطى:

کاملاً

  محمد حسن زاده:

  در جمعبندی نهایی اثر و در محور عمودی دچار خلل های لحنی و عاطفی میدونم .در محور افقی چند بیت پایانی تقویت شده بودند و به اندیشگی رسیده بودند . توجه و علاقه شاعر در استفاده از صنایع لفظی مشهود است و زبان اثر در چند بیت قابل ویرایش و تقویت می باشد

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
پرده ی خیال محل انتشار بحث های تولیدی، نقد شعر کهن و معاصر،بداهه سرایی شعر طنز و جدی با موضوعات اجتماعی فرهنگی و اقتصادی و...پرداختن به بحث های موضوعی ادبیات و گزیده ی بهتریت اشعار شاعران کهن و معاصر است.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • کدهای اختصاصی

    با عضویت در کانال تلگرام ما همیشه بروز باشید :)
    برای ورود به کانال کلیک کنید / دانلود تلگرام نسخه ویندوز